در آغاز، بابِل، بازارِ مکّاره یِ اریدو و اور، دو مرکزِ بزرگِ تجاریِ سومر در مصب رود فرات، بود، اما از آنها و همه یِ شهرهایِ میان رودان، پیش افتاد و چنان شهرتی یافت که نامش تا کنون زنده مانده است. در آن زمانِ دور دست، حتی انتخابِ نامِ بابل نیز نشانگر آن بود که آینده اش درخشان است زیرا باب- ایلی به معنایِ «دروازه یِ خدا» است! و بابل توانست به نیرویِ تمدنِ خویش بر دشمنانش و جهانگشایان و اقوامِ جنگجویِ کوهستانها، آشوریان و کاسیان و هوریان و هیتیان چیره شود و آنان را در راهِ مجد و عظمت و افتخارش، به همکاری وادارد. بابل همواره سرکش بود و بی‌شکیب برایِ برافکندنِ یوغِ وحشیان و بیگانگان و تاوان اینکار را نیز با خونِ خویش و ویرانی اش، پرداخت، چه شاهانِ آشوری: توکولتی-اینورتا و سارگن و سناخریب و آشوربانی‌پال و نیز خشایارشاه، شهریارِ ایران، مجازاتش کردند: هر یک از آنان، به نوبه یِ خود، برج مقدسِ خدایِ بزرگ و پشتیبانِ بابل: مردوک را که در شکست و پیروزی، شریک شهر بود، ویران ساخت؛ زیرا همچنان که شاهانِ زمین، مقام و قدرتِ شاهانِ شکست خورده را قصب می‌کردند، خدایانِ فاتح نیز حوزه هایِ نفوذِ خدایانِ مغلوب را به تصرف و تملکِ خویش در می‌آوردند و اینچنین مردوک، قدرتِ آنو شاهِ خدایان و الیل «سرورِ زاد و بوم» و، بعل، شهریار قلمرو هوا را متصرف شد:

 

نامت، همه جا، در دهانِ مردمان، فرخنده است.

مردوک، شاهِ بزرگ، امید که بتوانم بر برکتِ فرمانت که از آسمانها آمده تندرست باشم و خدائیت را بستایم،

امید که آرزویم برآورده شود. 

حقیقت را در دهانم بگذار،

و اندیشه هایِ نیک را در دلم جای ده...

مردوک، شاهِ بزرگ، به من زندگی عطا کن!

ای زندگانیِ جان و روانم، فرمان بده!

 

ارنست دیز

 

ادامه دارد...